کد مطلب:235283 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:279

کرامت 03
عبدالرحمن صفوانی گفت: با كاروانی از خراسان به كرمان می رفتم، راهزنان سر راه را بر ما گرفتند و مردی از كاروان را - كه مالدار و ثروتمند می دانستند - بردند و دیر زمانی در سرما و یخبندان نگه داشتند و با پر كردن دهانش از یخ، او را شكنجه كردند و از او خواستند تا خونبهای خود را بدهد.

زنی در میان آن قبیله بر او ترحم كرد و بندش را گشود و آزادش كرد؛ وی پس از رهایی به خراسان بازگشت؛ در خراسان شنید كه حضرت رضا علیه السلام به نیشابور آمده است.

در خواب دید كه یكی به او گفت: فرزند پیامبر اكرم صلی الله علیه و اله وارد خراسان شده، نزد او برو و دردت را با او در میان گذار تا درمانت كند.

در همان خواب خدمت آن حضرت شرفیاب شدم. و دردم را به او گفتم.

فرمود:

فلان گیاه و دانه «كمون وسعتر» [1] را با نمك بكوب دو یا سه مرتبه در دهان بگیر تا بهبود یابی.

وقتی بیدار شدم نه فكر آن دارو افتادم و نه بدان توجه كردم تا وارد نیشابور شدم.

از ورود آن حضرت سؤال كردم؛ گفتند: او از نیشابور خارج شده و اكنون در رباط سعد است.

بدانجا رفتم تا داروی نافعی برای درمان دردم از آن حضرت بگیرم.

وقتی به خدمت او شرفیاب شدم، ماجری را به او گفتم؛ و نیز اضافه كردم كه



[ صفحه 134]



قبل از لكنت زبان رنج می بردم. و از شما می خواهم كه دارویی برای علاج آن مرحمت كنید.

فقال علیه السلام الم اعلمك؟

اذهب فاستعمل ما وصفته لك فی منامك. فرمود: مگر به تو یاد ندادم؟ برو و آنچه در خواب برایت گفتم؛ عمل كن تا خوب شوی.

گفتم: اگر ممكن است یك بار دیگر تكرار بفرمائید.

فرمود: كمون وسعتر را با نمك بكوب سپس دو یا سه بار در دهان بگیر تا خوب شوی.

آن مرد گفت: همین كار را كردم و خوب شدم.

صفوانی می گوید: بعدا او را دیدم و جریان را پرسیدم او هم همین طور برایم نقل كرد. [2] .


[1] كمون: زيره وسعتر پودينه كوهي (كاكاتو).

[2] عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 211.